ـ
« را » در اطفال شاخ را : فک اضافه است
بنابراين اطفال مضاف اليه براي سراست .
ـ
« به قدوم » به معني « به واسطه » و « به خاطره » است بين « نهاده و گرفته » سجع
متوازي است ـ بين « قباي سبز ورق » « اطفال شاخ » « کلاه شکوفه » تشبيه وجود دارد
. وجه شبه در « قبا و ورق » سبز و تازه بودن است .
ـ
در برگرفته : بر تن کرده ، پوشانده . قُدوم : باز آمدن از سفر موسم ريبع : هنگام بهار
ـ
عصاره ي تاکي : افشره ، شيره تاک :
درختان انگور شهد : عسل با موم ،
عسل
ـ
فايق : برگزيده ، بهترين از هر چيزي ؛ بر روي هم عسل گزيده و عالي
ـ
به تربيتش : به واسطه ي پرورش او
باسق : باليده ، بلند « شده و گشته
» سجع مطرّف
ـ
خرما و نخل : مراعات نظير نخل باسق
: تلميح دارد : والنخل باسقاتٍ ( سوره ي « ق » آيه ي 10 ) و درخت هاي بلند خرما .
ـ
از فرّاش باد صبا ... تا نخل باسق گشته . بيانگر مراحل سرسبز شدن و کمال طبيعت است
.
(
همان ، صص 198 –
197 )
* ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند
|
تا تو ناني به کف آري و به غفلت
نخوري
|
همه از بهر تو سرگشته و
فرمانبردار
|
شرط انصاف نباشد که تو فرمان بندي 7
|
ـ ابر و باد ... آرايه ی مراعات نظير و تشخيص دارد نان : مجاز از رزق و روزي
ـ به کف آوردن : کنايه از کسب کردن غفلت : بي خبري از خداوند و به طورغير
مستقيم
« ناسپاسي از خداوند » مورد نظر است . ـ بيت به آيات زير اشاره دارد :
1-
و سخر لکم الشمس و القمر دائبين و سخر لکم الليل
والنهار ( آيه ي 32 و 33 ، سوره ي ابراهيم )
و خورشيد و ماه ( شب و روز) براي شما مسخّر کرد .
2-
وَ ارسَلنا الرياح لواقع فانزلنا من السماء ماء
فاسقيناهکُموهُ وَ ما انتم لَهُ بخازنين ( سوره ي الحجر، آيه ي 22 )
و ما بادهاي آبستن کننده ي رحم طبيعت را
فرستاديم و هم باران از آسمان فرو آورديم ، و با آن آب شما و نباتات و حيوانات شما
را سيراب گردانيديم و گر نه شما نمي توانستيد آبهايي براي وقت حاجت خود در هر جاي
زمين از کوه و درّه و بيابان و صحرا منبع ساخته و جاري سازيد .
3-
«و الله الذي اَرسل الرياح فتثير سحاباً فسقناهُ الي
بلدٍ ميتٍ فاحينا به الارض بعد موتها کذالک النشور » ( سوره ي فاطر ، آيه ي 9 )
خداست آنکه بادها بفرستد تا ابرها را بر
انگيزد ، و آن ابر را تا به شهر و ديار مرده برانيم ، و با بارانش ، زمين را پس از
مرگ ( خزان ) زنده گردانيم ، و حشر و نشر مردگان هم به قيامت همين گونه است .
4-
وَ اما الذين کفرو افلم تکُن ءاَيتي تتلي عليکُم
فاستکبرتُم و کنتم قوما مجرمين( سوره ي جائيه
، آيه ي 31 )
و امّا آنان که به خدا کافر شدند ( چون )
از شدت عذاب بنالند به آنها گوييم ) آيا بر شما آيات ما را تلاوت نکردند و شما
تکبر و عصيان کرديد ومردمي بدکار و مجرم بوديد .
5-
الم تروا انَّ الله سخر لکُم ما في السموات و ما في الارض و اسبغَ عليکم نعمه
ظهرهَ و باطنهَ و من الناس من يجدلُ في الله بغير علم ٍ و لاهدي و لا کتاب منير .
( سوره ي لقمان ، آيه ي 20 )
آيا شما مردم به حس مشاهده نمي کنيد که خدا
انواع موجوداتي که در آسمان ها و زمين است براي شما مسخر کرده و نعمت هاي ظاهر و
باطن خود را براي شما فراوان فرموده ( با وجود اين) برخي از مردم بي خبر از کتاب
روشن حق از روي جهل و گمراهي در دين خدا مجادله مي کنند .
همه
: مرجع آن ابر و باد و مه و خورشيد و فلک مي باشد فرمانبردار : مطيع
ـ
فرمانبردار و فرمان : آرايه ي اشتقاق
سرگشته : حيران ،ـ شرط انصاف نباشد : شرط و آيين انصاف نيست .
ـ
فرمان نبري : فرمان بردن ، اطاعت کردن
قالب دو بيت بالا قطعه است . ( همان ، ص 199)
با
ابيات زير ارتباط معنايي دارد :
گفتم اين شرط آدميت نيست
|
مرغ تسبيح گوي و ما خاموش
|
بر بساط نکته دانان خود فروشي شرط نيست
|
يا سخن دانسته گوي ، اي مرد بخرد يا
خموش
|
|
( حافظ ، ص 246 )
|
*
در خبر است از سرور کاينات و مفخر موجودات و رحمت عالميان و صفوف آدميان و تتمه ي
دور زمان ، محمد مصطفي –
صلي الله عليه و آله و سلّم 8. ـ « سرور
کاینات و مفخر موجودات ... » تتمه ي دور زمان : همه کنايه از پيامبر (ص) مي باشد .
ـ
کائنات : در عربي کائنات يعني موجودات جهان مفتخر : مصدر ميمي ، نازيدن ، افتخار ،
در فارسي آنچه بدان فخر کنند ، مايه ي نازيدن
ـ
رحمت عاليميان : مايه ي بخشايش بر جهانيان
ـ
تلميح به آيه ي شريفه دارد : وَ ما
ارسلناک َ الا رحمه للعالمين ( سوره ي انبياء ، آيه 107)
و تو را نفرستاديم مگر به صورت رحمتي براي
جهانيان ،ـ صفوف آدميان : برگزيده از افراد بشر
ـ
تتمه ي دور زمان : مايه ي تمامي و کمال گردش روزگار ، باقي مانده ي گردش روزگار
ـ
مصطفي : برگزيده صلي الله .... درود و
تحيت خدا بر اوباد . ( همان ، ص 199)
*شفيع مطاع نبي کريم
|
قسيم جيم نسيم و سيم 9
|
ـ
شفيع ... : او شفاعت کننده ، فرمانروا ، پيام آور ، بخشنده ، صاحب جمال ، خوش
اندام ، خوش بو و داراي نشان پيامبري است .
ـ
در بيت آرايه ي تنسيق الصفات وجود دارد که صفات پيامبر را پي در پي بيان کرده است
.
ـ
« قسيم ، جسيم ، نسيم و وسيم » جناس
ناقص بيت داراي آرايه ي
موازنه مي باشد .
*بلغ العلي بکمالهِ ، کشف الدجي بجماله
|
حسنُت جميع حضاله ، صلوا عليه و آله10
ِ
|
ـ
بلغ .. به واسطه ي کمال خود به مرتبه ي بلند رسيد و با جمال نوراني خود تاريکي را
برطرف کرد. همه ي خوي ها و صفات او زيباست ؛ بر او و خاندانش درود بفرستيد . ـ قسمت
اخير مبتني است بر اين جزء از آيه ي شريفه : يا ايها الذين آمنُوا صلُوا عليه ...(
سوره ي احزاب ، آيه ي 56 )
«
اي کسانيکه ايمان آورده ايد بر او ( پيغمبر ) درود بفرستيد » .
بين
« کماله و جماله » جناس ناقص اختلافي بين « کماله ، جماله ، حضاله » سجع متوازي
است .
(
همان ، ص 200-199 )
*چه غم ديوار امت را که دارد چون پشتيبان
|
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتيبان ؟11
|
ـ
بيت تلميح دارد به سرگذشت حضرت نوح (ع) از پيغمبران اولوالعزم ، که سال ها قوم خود
را به راه راست دعوت کرد اما آنان از گمراهي دست نکشيدند و دچار طوفاني عظيم شدند
. نوح کشتيي ساخت وپيروان خويش و انبوهي
از جانداران را نجات داد .
بيت
استفهام انکاري دارد . ـ ديوار امّت
: تشبيه دارد
ـ
« پشتيبان » به معني حمايت کننده که در تناسب با کلمه ديوار به معني « تير چوبي
نگه دارنده ديوار » « ايهام تناسب » دارد .
ـ
بین کلمات « موج ، بحر ، کشتيبان » مراعات
نظير دارد . ـ موج بحر : استعاره از حوادث نوح : استعاره از پيامبر (ص)
ـ
کشتيبان و پشتيبان : جناس ناقص اختلافي
دربيت واج آرايي مصوت « ا »
وجود دارد . ( همان ، ص 200)
*
هر گه که يکي از بندگان گنهکار پريشان روزگار ، دست انابت به اميد اجابت به درگاه
حق - جلّ و علا - بردارد . ايزد تعالي در او نظر نکند . بازش
بخواند . باز اعراض کند . بار ديگرش به تضرّع و زاري بخواند . حق – سبحانه و تعالي – فرمايد : يا ملائکتي قد استحيتُ مِن عبدي و ليس لهُ
غيري فقد غفرت لهُ . دعوتش اجابت کردم و اميدش بر آورد که از بسياري دعا و زاري
بنده همي شرم دارم .
کرم بين و لطف خداوندگار
|
گنه بنده کرده ست و او شرمسار12
|
ـ
انابت : بازگشت به سوي خدا ، توبه
اجابت : پذيرفتن ، جواب دادن Tـ پريشان روزگار : کنايه از بيچاره و بدبخت
ـ
جل و اعلا : بزرگ است و بلند مرتبه ،بازش
بخواند : بارديگر از درگاه خداوند تمنّي کند
ـ
تضرّع : با عجز و خواري حاجت خواستن .ـ سبحانه و تعالي : پاک و منزه است او و والاست
ـ
انابت و اجابت : جناس ناقص اختلافي
بردارد : بلند کند نظر
کردن : کنايه از توجه کردن
ـ
مرجع ضمير « ش» در هر دو جمله خداوند است و نقش مفعولي دارد .ـ « يا ملائکتي ... » حديث قدسي است پس آرايه تضمين
به کار رفته است :
ـ
دعوت : در اينجا به معني دعا ، مرجع ضمير
« ش» در « دعوتش » و « اميدش » بنده است . ـ بر آوردن : قبول کردن و انجام .
سعدي
در ايراد اين سخنان نيز از آيات قرآن مجيد الهام گرفته است . ( همان ، ص 200 )
1-
« فَمَن تابَ مِن بعدِ ظُلمهِ وَ اَصلحَ فانَّ الله
يتوبُ عَلَيه اِنَّ الله غفُور رَحيم » (
سوره ی المائده ، آیه 39 )
پس
هر که بعد از ستمي که کرده توبه نموده و کار خود را اصلاح کرده ، از آن پس خدا او
را خواهد بخشيد که خدا بخشنده ومهربان است .
2-
« کَتَبَت رَبُکُم عَلي نفسهِ الرحمه انَّهُ مَن
عَمَلَ مِنکُم سُوء بِجَهالَه ثُمَّ تابَ مِن بعدهِ وَ اصلَحَ فَانَّهُ عفورٌ
رحيمٌ » ( سوره ي الانعام ، آيه 54 )
خدا
بر خود رحمت ومهرباني را فرض نمود ، که هر کسي از شما کار زشتي به ناداني کرد ، و
باز بعد از آن توبه کند و اصلاح نمايد ، البته
خدا بخشنده و مهربان است .
3-
« و هو الذي يقبلُ التوبه عَن عبادهِ و يعفوُا عَنِ
السيئات و يعلمُ ما تفعلونَ » ( سوره ي الشوري، آيه ي 25 )
و اوست خدايي که توبه ي بندگانش را مي
پذيرد ، گناهانشان را مي بخشد ، و هر چه
کنيد مي داند
4-
« وَ الذينَ عَملوُا السيئات ثمَّ تابُوا مِن بعدها
وَ آمنوا ، اِنَّ رّبکَ مِن بَعدها لغفور رحيم
( سوره ي الاعراف ، آيه 153 ) »
آنان که مرتکب عمل زشت شده ، سپس از آن
عمل توبه کردند ، و به اخلاص ايمان آوردند ، خداي تو بر آنها بعد از توبه به يقين بخشنده و مهربان است . بيت
ارتباط معنايي دارد با –
الهي ، زهي خداوند پاک که بنده گناه کند و تو را شرم کَرم بود ( تذکره الاولياي
عطار ) ( ادبيات دوم ، صفحه 188 ) * عاکفان کعبه ي جلالش به تقصير عبادت معترف که
: ما عَبَدناک حق عبادتک و واصفان حِليه ي جمالش به تحير منسوب که : ماعرفناک حق
معرفتک 13. ـ عاکف : گوشه نشين و کسي که در مسجد يا جايي ديگر براي
عبادت اقامت گزيند . ـ جلال : بزرگي ، عظمت
T معترف : اعتراف کننده
، اقرار کننده
ـ
ما عبدناک .... : تو را چنان که شايسته ي پرستش تو است پرستش نکرديم . ـ کعبه ي
جلال : يعني کعبه اي که نشان و جايگاه بزرگي خداوند است .
ـ
بين « عاکف و کعبه و عبادت » مراعات نظير وجود دارد . ـ « ليس کمثله شي وهو السميع
البصير » ( سوره شوري ، آيه 11 )
آن خداي يکتا (هيچ مثل مانندي نيست واو به
کردار بندگان شنوا و بيناست ) ـ و اصفان
حيله ي جمالش : وصف کنندگان و ستايندگان زيور جمال او .ـ به تحيّر منسوب : به
سرکشتگي نسبت داده شده اند ، خود را سر گشته مي يابند . ـ ما عرفناک ... : تو را
چنان که سزاوار شناسايي توست ، نشناختيم
ـ
« که » ها قبل از ما عرفناک « و ما عبدناک » که تعطيل است و معني « زيرا » مي دهد
.
ـ
عبارت « ما عبدناک حق عبادتک » و « ما عرفناک حق معرفتک » داراي آرايه ي تضمين است
. ( همان ، ص 201 )
*گر کسي وصف اوز من پرسد
|
بي دل از بي نشان چه گويد باز ؟
|
عاشقان کشتگان معشوق اند
|
بر نيايد کشتگان آواز 14
|
ـ
بي دل : يعني دل داده ، عاشق ( در اين جا خود سعدي مقصود است ) ـ بي نشان : خداي
منزه از نشان و برتر از چگونگي است .
ـ
بين « عاشق و معشوق » آرايه ي اشتقاق و واج آرايي « ش» و « ق » وجود دارد . بيت
اشاره به مساله ي « فناء في الله » ( آخرين مرحله ي عرفان ) دارد .
ـ
مصراع « بر نيايد ز ... » تلميح به حدث نبوي دارد . مَن عَرَفَ الله کلَّ لِسانهُ
: کسي که خدا را شناخت زبانش کُند شد و ياراي سخن کفتن نيافت .
ـ
آواز بر نيايد : کنايه از بي ادعايي و اظهار کردن و جور نکردن
اين
معني را سعدي در بوستان گفته است :
وگر سالکي محرم راز گشت
|
ببندند بَر وي درِ بازگشت
|
کسي را در اين بزم ساغر دهند
|
که داروي بيهوشيش در دهند ..
|
کسي ره سوي گنج قارون نبرد
|
و گرد بُرد ره باز بيرون نبرد
|
مصراع
بر نيايد ز کشتگان آواز معادل با « کان سوخته را جان شد و آواز نيامد » و « کان را
که خبر شد خبري باز نيامد » ( همان ، ص ، 202 )
*
يکي از صاحبدلان سر به جيب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده ، آن
گه که از اين معاملت باز آمد ، يکي از دوستان گفت : از اين بوستان که بودي ، ما را
چه تحفه کرامت کردي15؟
ـ
صاحبدل : روشندل ، دل آگاه ، عارف
ـ
جيب : گريبان مراقبت : در لغت به معني
نگاهباني کردن و در اصطلاح تصوّف به معني نگاه داشتن دل است از توجه به غير حق ، و
يقين داشتن بنده به اين که خداوند در همه ي احوال عالم بر ضمير اوست .
ـ
سر به جيب مراقبت فرو بردن : يعني در حالت تامل وتفکر عارفانه قلب خود را از هر چه
غير خدا حفظ کردن .
ـ
سر به جيب مراقبت فرو بردن: کنايه از تفکر عارفانه
ـ
جيب مراقبت : استعاره مکنيه بحر مکاشفت : تشبيه دارد
ـ
دربحر مکاشفت مستغرق شدن : کنايه از کشف
حقايق و پي بردن به ان
ـ
مکاشفت ؛ کشف کردن ، آشکار ساختن . در اصطلاح تصوّف يعني پي بردن روح عارف به
حقايق ، و علامت آن را دوام تحير در کُنه عظمت خداوند دانسته اند ، روشن بيني ، يا
کشف حقايق الهي با دل .
ـ
مستغرق : فرو رونده در آب ، غوطه ور شده دوستان و بوستان : جناس ناقص
ـ
معاملت : داد و ستد ، سوداگري ؛ « اعمال عبادي و صورت رياضت در اصطلاح صوفيه
» ، کار ؛ اعمال عبادي ؛ در اين جا همان
کار مراقبت و مکاشفت است .
ـ
باز آمد : بازگشتن به حالت عادي
بوستان : استعاره از « معرفت الهي ، عرفان »
ـ
بوستان : در اين جا يعني گلزار معرفت ، اشاره است به حالت بي خودي که به صاحبدل دست
داده بود
ـ
کرامت کردي : کرامت کردن ، عطا بخشيدن
بوستان : استعاره از معارف و حقايق الهي ( همان صص 203 – 202 )
*
گفت : به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم ، دامني پر کنم هديه ي اصحاب را .
چون
برسيدم بوي گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت16 ! ـ به خاطر داشتم : در اين فکر بودم
ـ
رسيدن به درخت گل : مرحله ي مشاهدات و وصال الهي ، دست يابي به حقايق الهي .
ـ
هديه ي اصحاب را : بعنوان هديه براي ياران
اصحاب : جمع صاحب
ـ
« را » در اين گونه موارد ، به معني « براي » است . ـ دامن پر کردن : کنايه از
فراهم کردن وجمع کردن
ـ
درخت گل : استعاره از « عشق و معرفت الهي
» ـ بوي گلم ... منظور از « بوي گل » « حالت خوش حاصل از دريافت معارف الهي است »
« م » در « بوي گل » حالت خوش حاصل از دريافت معارف الهي است . ـ « م » در « بوي
گل » محل ضمير بعد از « مست » چنان مستم کرد مي باشد . ـ مست کردن : کنايه از غرق
شادي و نشاط کردن
ـ
دامنم از دست برفت : کنايه از خود بيخود شدم ، خود را فراموش کردم ، مدهوش شدم
اختيار خود را از دست داد .
ـ
دست و مست : جناس ناقص اختلافی دارد
( همان ، ص 203 )
*
اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
کان سوخته را جان شد و آواز نيامد 17
ـ
مرغ سحر : نماد عاشقان ظاهري و غير واقعي
ـ
پروانه : نماد عاشقان حقيقي
ـ
کان سوخته را ...: را فک اضافه است
ـ
جان شدن : کنايه از مردن و فدا شدن
ـ
بين « مرغ سحر و پروانه » مراعات نظير است و در مفهوم استعاري بين آنها تضاد وجود
دارد .
اين
مدعيان .. منظور عاشقان ظاهري و غير حقيقي است . مرجع ضمير « ش» در « طالبش »
محبوب و خداوند است .
ـ
در بيت واج آرايي «ا» و تکرار کلمه ي خبر وجود دارد .
ـ
آن در مصراع « کان را » همان عاشق حقيقي است . بين « اين مدعيان » و « آن را که
خبر شد » تضاد وجود دارد که معادل با « مرغ سحر » « پروانه » هستند . ( همان ، ص 204 )
اي
برتر از خيال و قياس و گمان و وهم
و ز هر چه گفته اند و شنيديم و خوانده ايم
*
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر ما همچنان در اوّل وصف تو
مانده ايم 18
ـ
خيال : قوهّ ي تخيل و تصوّر
ـ
« قياس » اندازه گرفتن و سنجيدن دو چيز با يکديگر
ـ
وهم : پنداشتن ، پندار ، گمان نادرست
ـ
مصراع دوم تلميح به آيه ي شريفه دارد : سبحانهُ و تعالي عَمَا يقولوُن عُلُواّ
کبيراً .
(
سوره اسراء ، آيه ي 43 )
ـ
بين « خيال و گمان و و هم » و بين « گفته اند ، شنيديم ، خوانده ايم » مراعات نظير
وجود دارد .
در
بيت « اي برتر ...» واج آرايي مصوت « ا» و «
ُ » است .
ـ
مجلس : جاي نشستن ، مجمعي براي درس و وعظ و نيز آنچه در چنين مجمعي به صورت وعظ و
امثال آن گفته شود . از اين رو « مجلس گفتن » کنايه از وعظ کردن به کار مي رفته
است .
در
اين جا همان معني مجمع و سخناني که در آن گفته شود مقصود را مي رساند ؛ در عين حال
نوشته اند : « مراد سعدي از تمام گشتن مجلس ، به پايان رسيدن خطبه ي آغاز کتاب است
که به حمد و شکر الهي آغاز شده است »
ـ
مجلس گفتن: کنايه از وعظ گفتن ( فرهنگ
کنايات ، منصور ثروت ، ص 28 )
ـ
بين « اوّل و آخر » آرايه ي تضاد است در
اول چيزي ماندن : ناتوان بودن از انجام کار
ـ
مرجع ضمير تو در مصراع آخر خداوند است .
ـ
همچنان : هنوز ( همان ، ص 205 )
منابع و مآخذ
قرآن ، ترجمه ي الهي قشمه اي ، انتشارات امّ
ابيها
1-
ادبيّات فارسي دوم ، (2) – 1/220، تهران
، سال 1381
2-
ادبيّات فارسي سوم ( رشته ي علوم انساني ) ، تهران ،
1383
3-
ادبيّات فارسي ( عمومي 1و2 ) دوره ي پيش دانشگاهي ، درس مشترک کليه
رشته ها ،
تهران ، 1384
4-
حافظ ، قزويني ـ غني ، به کوشش عبدالکريم جربزه دار ،
انتشارات اساطير ، چاپ دوم –
بهار 1368
5-
فرهنگ کنايات ، ثروت ، منصور ، انتشارات امیر کبير ،
1364
6-
گلستان ، سعدي ، تصحيح و توضيح غلامحسين يوسفي
با تشکر از خانم ميترا صالحي مکاري