تست آرايه هاي ادبي  

/ در كدام گزينه يكي از اركان تشبيه محذوف است؟

1/ او نگاهش مثل خنجر بود                      2/چاه چونان ژرفي و پهناش، بي شرميش ناباور.

3/ قهوه خانه گرم و روشن بود،‌همچون شرم    4/ گرچه بيرون تيره بود و سر،‌همچون ترس.

ادامه نوشته

پاسخ خود آزمایی آرایه های ادبی سوم انسانی ازدرس 13تا پایان کتاب

 

خودآزمايي درس 14 (علاقه هاي مجاز) صفحه 102


 

ادامه نوشته

پاسخ خود آزمایی آرایه های ادبی سوم انسانی تا درس 13  

پاسخ خود آزمايي هاي آرايه هاي ادبي تا درس 13

پاسخ خود آزمايي هاي آرايه هاي ادبي

بخش اول : مقدمات



ادامه نوشته

آرایه ادبی« اسلوب معادله

آرایه ادبی« اسلوب معادله»که بیشتر در شعر سبک هندی به کار رفته است یکی از زیباترین آرایه ها است. شعری است که ابتدا شاعر یک مفهوم یا مقصود خاصی را در یک مصراع می آورد سپس برای توضیح بیشتر آن، یک تمثیل یا ضرب المثل را در مصراع دیگر می آورد تا مفهوم بیت برای خواننده ساده و قابل فهم شود.  به ظاهر هیچ ارتباط معنایی بین دو مصراع نیست. و می توان جای دو مصراع را عوض کرد، یا بین دو مصراع علامت(=) گذاشت، یا عبارت(همانطوریکه ) آورد چنانچه این عبارت یا علامت مساوی بین دو مصراع برقرار شودآرایه ی « اسلوب معادله» می باشد. معروفترین شاعر اسلوب معادله«صائب تبریزی» است. «بیدل هندی» نیز این آرایه را به کار برده است این آرایه در کتاب درسی ادبیات فارسی(2) ذکر شده است اما دانش آموزان از آوردن مثالهای آن ناتوان هستند و در کتاب  آرایه های ادبی سال سوم انسانی، نامی از آن برده نشده است

 نمونه های آرایه ادبی« اسلوب معادله» در شعر صائب

دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود

چون حباب از خود کند قالب تهی، دریا شود

  صبر بر جور فلک کن تا برآیی رو سفید

لاله چون در آسیاب افتد تحمل بایدش

 به هیچ جا نرسد، هر    که   همتش پست است 

پر شکسته ،خس و خار آشیانه شود

 ندارد چشم احسان از خسیسان همت قانع

محال است استخوان را از دهان سگ، هما گیرد

 از تواضع کم نگردد رتبه ی گردنکشان

نیست عیبی گر بود شمشیر لنگردار کج

پدرخجلت کشدازاعمال ناشایست فرزندان

خطایی گر زتیرآید،کمان بر خویش می لرزد            

پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند

 حرص گدا شود طرف شام، بیشتر

بر فقیران محنت پیری نباشد ناگوار

کی غم نان می خورد آنکس که دندان  نیستش

نیست هر ناشسته رو، شایسته ی اقبال عشق

مه، کجا در دیده ی پروانه گیرد جای شمع

دیدن پا بهتر است از بال و پر ، طاووس را

عیب خود را در نظر، بیش از هنر داریم ما

 روح، بیجا از شکست  جسم می لرزد به خود 

پسته چون از پوست می آید برون، در شکر است

همتی مردانه می خواهد  گذشتن از جهان

یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند

شکایت از ستم چرخ ناجوان مردیست

که گوشمال پدر، خیر خواهی پسر است

 ریشه نخل کهنسال از جوان افزون تر است

بیشتر دلبستگی باشد به دنیا،پیر را

 نمی گردد حریف نفس سرکش،عقل دریا دل

چگونه زیر دست خویش سازد آب ،روغن را

بهار عمر ملاقات دوستداران است

 چه حظ برد خضر از عمر جاودان تنها

از جدایی قطع پیوند جدایی مشکل است

گر شود سی پاره از هم، کی شود قرآن جدا

عشق هیهات است، در خلوت شود غافل ز حسن

نیست در زندان زلیخا، از مه کنعان جدا

می توان از عالم افسرده دل برداشت ز ود

از تنور سرد می گردد به گرمی نان جدا

بلاست نفس، عنان چون ز دست عقل گرفت

عصا چون از کف موسی فتاد،ثعبان  است

 

بر ضعیفان ظلم کردن، ظلم برخود کردن است

شعله هم بی بال و پر شد، تا خس و خاشاک سوخت

کلید گنج سعادت، زبان خاموشی است

صدف به مزد خموشی، گهر ز نیسان یافت

خصم، بیجا به زبردستی خود می نازد

زودتر پاره کند زه، چو کمان پر زور است

می توان کردن به نرمی ، راه در دلهای سخت

رشته از همواری خود، غوطه  در گوهر زده است

دل چه می د اند که قدرش چیست، در دیوان عشق

یوسف نادیده مصر، از قیمت خود غافل است

برندارد میوه تا خام است دست از شاخسار

زاهد ناپخته را از خود بریدن مشکل است

نفس آگاه دلان، عاجز شیطان نشود

سگ کم از شیر نباشد، چو شبان با گله است

سبک‌شناسی در سطح نحوی (1)

سبک‌شناسی در سطح نحوی (1)

تا كنون دو ديدگاه متقابل «تزئيني» و «ارگانيك» در باب سبك مطرح بوده است. ديدگاه نخست چنين مي‌انگارد كه معاني، نخست بر زبان مي‌آيد، سپس با سبك، آراسته مي‌شود. ديدگاه دوم، انديشه و سبك را با هم متقارن و همبوده مي‌داند و اين هر دو را پشت و روی يك سکه می‌شمارد. از اين ديدگاه، ساخت زبان، ساختِ انديشه را شكل مي‌دهد؛ یعنی مثلاً  نحوة تركيب اجزاي جمله‌ها و نوع روابط آن‌ها با یکدیگر در شکل‌گیری معانی نقش عمده‌ای دارند. اگر ديدگاه نخست را بپذیریم و نقش سبك را تا حد تزيين‌كنندة انديشه تنزل دهیم دیگر جایی برای پیوند سبك با اندیشه باقی نمی‌ماند. اما اگر رابطة سازمندِ ميان سبك و انديشه‌ را بپذيريم و نحو را سازندة انديشه و حامل آن بدانيم، در اين صورت ميان ساختارهاي نحوي جمله‌ها، با نوع سبك، پيوند استواري وجود دارد (Tufte, 1971:4). بر پایة ‌دیدگاه دوم بررسي مقوله‌هاي نحوي در سبك‌پژوهی، اهميت بسيار یافته است و مسائلی از این دست مورد بررسی قرار می‌گیرد:

  1. طول جمله‌ها (بلندي و كوتاهي)؛
  2. ساختمان جمله‌ها (ساده، مركب، پيچيده، پيچيدة مركب)؛
  3. کیفیت نظم واژه‌ها در جمله (نسبت نظم پایه و جابجایی در ساختار نحوی)؛
  4. نقش معنايي جمله‌ها (خبر و ابلاغ، پرسش، امر، ندا، تعجب)؛
  5. پيوستار بلاغي جمله‌ها (همپايگي، وابستگي،‌ استقلال، تناوب، توازن، تقابل و تضاد)؛
  6. وجهیت و صدای نحوی و رابطة آن با دیدگاه نویسنده؛

متغیرهای نحوی و دیدگاه مؤلف

هرکدام از سبكها و ژانرهاي ادبي، الگوهاي دستوري مشخصي را بر می‌گزینند. این الگوهای دستوری در واقع بیان‌کنندة نوع دیدگاه و ذهنیت حاکم بر آن سبک یا نوع ادبی هستند. به عبارت دیگر متغيرهاي نحوي، تابع دیدگاه نویسنده درباره موضوع‌اند. مثلاً «وجه فعل»، «قيد»، «صفت» و «زمان»، نشان‌دهندة‌ میزان قطعیت نظر وی و نیز فاصلة او با واقعيت و شکل‌دهنده به «دیدگاه» مؤلف دربارة موضوع هستند. با بررسي این متغيرهاي نحوي مي‌توان پيوند زبان نويسنده را با دیدگاه و جهان‌بيني وي روشن كرد. مثلاً مخاطب از نحو شخص هوادار یک ایده، میزان قاطعیت، اطمینان و شفافیت عقیدة وی را درمی‌یابد، همچنان که شک و گمان و تردید و عدم اطمینان را از ساختارهای نحوی کسی که نسبت به موضوعی مردد است درک می‌کند. عوامل دستوری که این تفاوت‌ها را نشان می‌دهند بسیارند و در این بحث ما تنها به سه عامل وجهیّت، ‌قید،‌ صفت و متغیرهای زمان  می‌پردازیم و صدای دستوری مؤلف را نیز که برآمده از ساختهای نحوی در جمله است بررسی می‌کنیم.

در یاداشتهای بعدی :

روش بررسی دیدگاه نویسنده در وجوه نحوی: شامل وجهیّت، زمان و صدای دستوری در متن خواهم پرداخت.

+ نوشته شده در  چهارشنبه 1389/04/09ساعت 18:33  توسط محمود فتوحی 

سبک شناسی در سطح نحوی (2) الف) وجهیّت (مدالیته)

سبک شناسی در سطح نحوی (2)

الف) وجهیّت (مدالیته)

در جملة «اصفهان پایتخت ایران نیست» نه شک و تردیدی وجود دارد و نه نشانی از نگرش و تلقی گوینده دربارة این موضوع دیده می‌شود. جمله‌هایی از این دست، خنثی و فاقد وجهیّت هستند. اما جمله‌های زیر هر کدام حاوی وجهی از دیدگاه گوینده هستند:

«ممکن است اصفهان پایتخت ایران بشود».           (وجه احتمالی)

«کاش اصفهان پایتخت ایران می‌بود».                    (وجه تمنایی)

«اصفهان باید پایتخت ایران بشود».                        (وجه اجباری)

«اصفهان نمی‌تواند پایتخت ایران باشد».                (وجه انکاری)

 

جمله‌های فوق هر کدام به نحوی بیان‌گر نگرش گوینده دربارة موضوع هستند. تلقی‌های گوینده دربارة یک موضوع در «وجه کلام» وی مشخص می‌شود. وجهیّت عموماً اشاره دارد به تلقی گوینده از چیزی یا عقیدة ‌وی دربارة میزان درستی مفهوم یک جمله. راجر فاولر (1938-1999) که می‌کوشید زبان‌شناسی را به نقد ادبی پیوند بزند وجهیّت را از مقولات دستوری کارآمد برای تحلیل « نظرگاه» نویسنده می‌داند و در تعریف آن می‌نویسد: «مدالیته، گرامرِ تعبیرِ پنهان است؛ ابزاری است که مردم با آن درجة تعهد و التزام و سرسپردگی خود را نسبت به حقیقت گزاره هایی که می‌گویند بیان می‌کنند. مدالیته به نظرگاه آنها دربارة تمنا و آرزوی یک حالت از امور اشاره دارد»(Fowler, 1986: 131).

مدالیته، عبارت است از میزان قاطعیت گوینده در بیان یک گزاره که به‌طور ضمنی به وسیلة عناصر دستوری نشان داده می‌شود و بیان کنندة منظور (کنش غیربیانی) یا قصد کلی یک گوینده یا درجة‌ پایبندی او به واقعیت یک گزاره یا باورپذیری، اجبار و اشتیاق نسبت به آن است.

وجه کلام در یک گفتگو یا گفتمان، نوع روابط میان افراد و مناسبات اجتماعی را مشخص می‌کند. مایکل هلیدی نشان داد که وجه در القای معنای بینافردی و تعامل اجتماعی نقش عمده‌ای دارد (Halliday, 1987: 72).  مایکل تولان در مطالعات سبک‌شناختی خود، وجهیّت را در شناخت ایدئولوژی و دیدگاه‌های مستتر نویسنده درمتن به خوبی به کار گرفته است. وی نقش وجهیّت را چنین تعبیر کرده: «بطور کلی وجهیّت اشاره دارد به امکانات زبانی موجود برای توصیف و توجیه ادعا، عقیده یا تعهدی که فرد با زبان خلق می‌کند» .(Toolan, 1988:46) بنابراین وجهیّت، یکی از توصیفگرهای اصلی نقش بینافردی و اجتماعی زبان به شمار می‌رود.

نظریة ‌مدالیته (وجهیت) در بررسی ادبیات به شیوه‌های گونه‌گون و در معانی گسترده‌ای به کار فته است. بطورکلی وجهیّت را «کیفیت‌های بیان امور» و نیز هر نوع دخالت گوینده در بیان یک موضوع گفته اند که حتی ابعاد زمان و نمود فعل را نیز در بر می‌گیرد.(Nuyts, 2005: 1)   در یک گفتگو، جهت‌گیری گوینده در کلام، نوع رابطة او را با شنونده تعیین می‌کند و نقش بینافردی سخن در همین جا مشخص می شود.

 در یادداشتهای آینده ‌این جهت‌گیری را در سه مقولة فعل، قید و صفت بررسی می‌کنیم.

+ نوشته شده در  پنجشنبه 1389/04/31ساعت 7:45  توسط محمود فتوحی 

سبک شناسی درسطح نحوی (3)  وجهیت در فعل

سبک شناسی درسطح نحوی (3)

وجهیت در فعل

وجهیت به طرز بارزی در فعل جمله نیز نمود دارد. وجه فعل، «صورت یا جنبه‌ای از آن است که بر إخبار، احتمال، امر، آرزو،‌ تمنی، تأکید،‌ امید و برخی امور دیگر دلالت می‌کند» (فرشیدورد، 1382: 381). این جنبه از فعل، در واقع تلقی گوینده از محتوای گزاره را بیان می‌کنند. مثلاً نشان می‌دهند که احتمال دارد؛ ضرورت دارد؛ اجازه دارید؛ ممکن است؛ بهتراست؛ یا اطمینان داریم؛ مایلیم؛ انتظار داریم؛ باید یا نباید که رخدادی اتفاق افتد؛ این تلقی‌ها دربارة یک رخداد به وسیلة فعل‌های کمکی و جنبة وجهیِ فعل بیان می‌شود.

دستور نویسان فارسی در موضوع وجه فعل اتفاق نظر ندارند و برخی با گسترش مقوله وجهيت مخالفند و آن را تقليدي از زبانهاي بيگانه مي‌دانند (فرشید ورد، 1382: 396). با این همه در کتابهای دستور فارسی، فهرست‌های متنوعی از وجوه فعل در جمله‌هاي فارسي  آمده که بخشی از آنها عبارتند از وجه إخباري، تأكيدي، ترديدي، عاطفي، شرطي، پرسشي، تمنايي (آرزو، دعا، پيشنهاد) ، التزامي، امري، نهي، غيرشخصي (مصدري و وصفي). علت این تنوع و اختلاف نظر،هم‌پوشی قلمروهای معنایی این وجوه است. افعال وجهی را از لحاظ میزان قطعیت معنا می‌توان در دوگروه کلی رده‌بندی کرد:

الف)‌ آن دسته که وقوع فعل را با درجاتی از قطعیت بیان می‌کند؛ مثلاً افعالی که برای بیان یک وضعیت قطعی، احتمالی، ممکن، یا غیر ممکن به کار می‌روند.

ب) آن دسته از افعال وجهی که بیانگر اجبار شنونده یا آزادی عمل وی هستند؛ مثلاً امر به انجام کاری یا نهی از آن، ممنوع یا مجاز ساختن امری، این که بهتراست چیزی رخ دهد یا نه.

برای روشن شدن شیوة به کارگیری وجه فعل در بررسی سبک‌شناختی لازم می‌نماید برخی از پرکاربردترین وجوه فعل را که نمود معنایی جمله را شکل می‌دهند مورد بررسی قرار دهیم:

-  وجه اخباری: وجه اخباري، بيانگر وقوع یا عدم وقوع قطعی یک رخداد است. جملة «نویسنده داستانش را چاپ کرد.» از وقوع یک رخداد خبر می‌دهد و بر اساس مطابقت با واقعیت، صادق یا كاذب است. ديدگاه دستور سنتي در تعريف وجه اخباري همان ديدگاه معني‌شناسي شرايط صدق است كه میزان صادق يا كاذب بودن قضايا، يا مسلم و نامسلم بودن آنها را می‌سنجد.

در متن داستاني يا شعر، بسامد بالاي وجه اخباری بيانگر ارتباط نزدیک گوينده با تجربه است. گاه كاربرد زمان حال با وجه اخباري، نشان دهنده احياي خاطره و نزديك شدن به گذشته است. با اين شیوة روايت، گذشته بطور زنده به اكنون منتقل مي‌شود. قطعة ‌زیر از زندگی‌نامة عرفانی شيخ احمد جام نامقي (440-536 ق) است که فاصلة میان زمان نگارش آن (ح610 ق) با رخدادهای زندگی شیخ حدود یکصد سال است. نویسنده با انتخاب زمان مضارع اخباري رابطه گوینده را با واقعيت به حداقل رسانده است و خوانندة امروز با گذشت هشتصد سال از زمان نگارش متن فاصلة‌زیادی با اصل رخداد احساس نمی‌کند:

«پاره خربزه می‌ستاند و بر هر دو چشم خود می‌نهد و به جامه محکم می‌بندد و بر می‌خیزد و به مسجد بطال چشم بسته می‌رود و آنجا هم بسیار اقامت می‌کند چندانکه اطبا لابه می‌کنند و شفیع می‌شوند اجابت نمی فرماید. همچنین چشم بسته می‌نشینند. بعد از آن، آب طلب می‌فرماید و چشم می‌گشاید و تجدید وضو می‌کند و نماز می‌گذارد و می‌نشیند و نظر می‌کنند چشم که دو ماه بود که درد می‌کرد و آماه کرده بود و اشک روان بوده، آنچنان شده است که هرگز در وی گوییا درد نبود». (مناقب اوحدی کرمانی، 1347: 266).

برای درک اهمیت زمان در وجهیّت کلام، کافی است که این متن را به زمان ماضی بعید بخوانید. 

-  وجه التزامی: این وجه نشان می‌دهد جهت‌گیری و حالت گوینده نسبت به اجرای یک عمل از نوع درخواست، توصيه، اجبار و فرمان است.[1] در وجه التزامی این جهت‌گیری به‌طور ضمنی یا صریح در سخن به ترتیب از ضعیف به جانب شدید در شکلهای زیر بیان می‌شود:

درخواست و تقاضا : لطفاً این داستان را چاپ کنید.

تعهد انجام : قول می‌دهم که این داستان را چاپ کنم.

سفارش:   سعی کنید این داستان را چاپ کنید.

اجازه:   می‌توانید این داستان را چاپ کنید. (اجازه دارید)

فرمان:   باید این داستان را چاپ کنید. (وجه دستوری)

این وجه از لحاظ شدت و ضعف از خواهش تا فرمان را در بر دارد. مثلاً با فعلهای کمکی «شایسته است، بهتراست، لازم است، باید، مسلم است، ممکن است، ممنوع است، حرام است و ...» درجات سفارش، تأکید، اجازه، امر، نهی و ... را بیان می‌کند.

-  وجه تمنايي: این وجه دربردارندة خواهش و تمنا و مفاهيمي همچون ميل، اميد، دعا و آرزو است و در زبان فارسی با «كاش» و مترادف‌هاي آن مثل «امیدوارم، آرزو دارم، مایلم، کاش و ...» همراه است:

امیدوارم این داستان را چاپ کنید.

-  وجه شناختی[i]: به آگاهی، باور و شناخت گوینده از موضوع مرتبط است و دلالت بر اطمینان یا عدم اطمینان گوینده دربارة‌ صدق یک گزاره دارد. این وجه در تحلیل نظرگاه گوینده یکی از شاخصهای مهم است.

مجلة ادبی مسلماً این داستان را چاپ می‌کند.

افعال و قیدهای ناظر بر اطمینان قطعی عبارتند از «باید، مسلم است، بطور مستدل، یقیناً، مسلماً، قطعاً ، مطلقاً، و ...» و فعها و قیدهای نشان‌دهندة عدم اطمینان و تردید از این قرارند «شاید، ممکن است، احتمالاً، ممکن است، ظاهراً، فرضاً و ...».

- وجه عاطفي دربردارندة شور، هيجان و احساسات گوینده و نشان دهندة‌ درجة دوستی یا نفرت وی نسبت به موضوع نسبت به موضوع است.بیان احساساتی مانندِ اندوه، شادي، درد، لذت، ستايش و آفرين، نفرت و كينه، شگفتي، حسرت يا افسوس و مقولاتی از قبیل شرط، تعجب، نفرين با این وجه صورت می‌گیرد:

خیلی ناراحتم که این داستان را چاپ کردید.

دیگر وجوه کلام مانند وجه پرسشی، شرطي، مصدري و وصفي هر کدام به گونه‌ای بیانگر دیدگاه گوینده نسبت به موضوع است (در این باره رک. Simpson, Paul. 1993:45-55 و آقاگل‌زاده و ابراهیم‌پور، 1387). غلبة هرکدام از این وجوه در متن بیانگر دیدگاه نویسنده و شخصیت اوست.

وجهیّت در قيد

قیدها نیز حامل دیدگاه گوینده دربارة به موضوعند و شدت و ضعف تلقی، باور و دلبستگی وی را به عقاید و ایدئولوژیها نشان می‌دهند. در جمله‌های زیر یک واحد اندیشه (عارف بودن حافظ) با ذهنیت‌های مختلف بیان شده است. نقش اصلی در بیان این دیدگاه‌ها بر دوش«قید» نهاده شده است چنان که اگر قیدها را حذف کنیم چندان تفاوتی در معانی جمله‌ها دیده نمی‌شود:  

گزاره

دیدگاه

حافظ، بی‌شک یک عارف بزرگ است.

[تأکید و ایجاب]

حافظ، به هیچ وجه عارف نیست.

[نفی و انکار]

حافظ، گویا عارف بوده است.

[احتمال و تردید]

حافظ، تقریباًً عارف است.

[نسبیت]

فقط حافظ، عارف است.

[انحصار]

چگونه ممکن است حافظ، عارف نباشد؟

[پرسش و تردید]

حافظ، متأسفانه عارف بوده است.

[تأسف]

کاش حافظ، عارف نبود.

[تمنا و امید]

از طریق بررسی قیدها همچنین میزان واقع‌گرایی و منطقی بودن یا آرمان‌گرایی و احساساتی بودن سبک گوینده را می‌توان بازشناسی کرد. مثلاً کاربرد قیدهای شدید سبک را به جانب اغراق و مبالغه سوق می‌دهد و نشان‌دهندة  موضعگیری عاطفی گوینده دربارة موضوع.

صفتهای ارزشگذار

صفت، توضیحی دربارة اسم می‌دهد؛ آنجا که این توضیح بیانگر دیدگاه و قضاوت نویسنده دربارة‌ یک موضوع باشد حاوی وجهیّت است. درجات صفت بیانی (مطلق، برابر، تفضیلی، ‌عالی) از لحاظ بیان کیفیت موضوع یا مقایسه آن با امری دیگر، دربردارندة‌ دیدگاهِ مطلق گوینده دربارة موضوع یا برابر انگاری، برترانگاری و اَبَرْإنگاری است.

آزاد:

یوسف دانا است

صفت آزاد

برابرإنگاری:

یوسف مانند فرهاد دانا است

صفت برابر

برترإنگاری:

یوسف از احمد داناتر است.

صفت برتر

اَبَرْإنگاری:‌

یوسف داناترین دانشجو است.

صفت برترین

 درجة وجهیّت در صفت و قید با کمک عناصر دستوری دیگر افزایش یا کاهش می‌یابد. این امر به وسیلة قید یا صفت دیگر صورت می‌گیرد. قیدها و گروههای قیدی که میزان دلالت را در صفت یا قید دیگر کاهش یا افزایش می‌دهند غالباً از قیدهای مقدار یا کیفیتند که بر فراوانی و شدت و عینیت و کمال دلالت می‌کنند (فرشیدورد، 1382: 265). شدت و ضعف صفت بیانی به وسیلة قیدهای مقدار وکیفیت در چهار درجه نمودار می‌شود:

1)      صفت آزاد (بدون قید): سیامک خوش‌صدا است.

2)      صفت ضعیف شده: سیامک تا حدودی خوش‌صدا است.

3)      صفت متوسط: سیامک به اندازة‌ کافی خوش‌صدا است.

4)      صفت قوی شده: سیامک فوق العاده خوش‌صدا است.

 در جملة‌ ‌نخست، صفت «خوش‌صدا» آزاد و بدون وجه است؛ اما در سه جملة‌ (2) تا (4)، قیدها شدت و ضعف دیدگاه گوینده را دربارة خوش‌صدا بودن سیامک تعیین می‌کنند.

عناصر دستوري شدت بخش در گفتار گروه ايدئولوژيك یا افراد معتقد به یک ایده، بيشتر نقش بازی می‌کنند. بسامد بالاي قيدهاي قطعيت و تأكيد و ایجاب، بيانگر باور قطعي و مسلم مؤلف به موضوع است. همچنین در ادبيات اعتراض و نیز ادبيات گروههای اقليت، عناصر دستوری شدت‌بخش (کاهنده و افزاینده) نقش بسیار دارد. دلیل این امر، موضع‌گیری قاطعانة مؤلف دربارة ‌موضوع است. در چنین وضعیتی زبان در خدمت قدرت یا به منزلة‌ ابزاری بر ضد قدرت به کار می‌رود.



[1] . وجه امری،  نهی،‌ شرطي راهم درشمار وجه التزامی آورده‌ایم.



[i]. epistemic

+ نوشته شده در  یکشنبه 1389/05/10ساعت 22:34  توسط محمود فتوحی

سبک شناسی در سطح نحوی (4) ب) زمان

سبک شناسی در سطح نحوی (4)

ب) زمان

عامل زمان در جمله، نشان‌دهندة میزان فاصلة گوینده یا نويسنده با موضوع است. می‌دانیم که میزان فاصله گوینده با واقعیت، زاویة‌ دید و ذهنیت وی را نشان می‌دهد. از اين رو عامل زمان، متغير مهمي در میزان واقعگرایی متن و شیوة‌ نگاه مؤلف به امور به شمار مي‌رود. مثلاً فعل مضارع ارتباط فوري و بي‌واسطه با واقعيت دارد. گزارش مستقيم یک بازي فوتبال را در نظر بگيريد. کاربرد مضارع اخباري، قيدهاي زمان (اكنون، حالا، خُب) و صفتها و ضمیرهای اشارة‌ نزدیک (این، همین) پيوند مستقيم گوينده را با موضوع نشان مي‌دهد و لحظه به لحظه ذهن مخاطب را با موضوع پيوند مي‌دهد. زمان حال بیشتراز گذشته، قطعیت دارد و ساختهای مختلف گذشته نیز به همان نسبت که از حال فاصله می‌گیرد فاصلة گوینده و دیدگاه وی را بیشتر می‌کند

مضارع اخباری:

گذشتة ساده:

گذشتة نقلي:

گذشتة نقلی مستمر:

گذشتة بعيد:

گذشتة ابعد:

(گذشتة نیمه کامل)

از درخت بالا می‌رود.

از درخت بالا رفت.

از درخت بالا رفته است.

از درخت بالا می‌ رفته است.

از درخت بالا رفته بود.

از درخت بالا رفته بوده است.

از درخت داشته بالا می‌رفته (درگفتار)

در جمله‌های بالا هر چه از اکنون به گذشته می‌رویم فاصلة گوینده با اصل حادثه (واقعیت) زياد مي‌‌شود و اطمینان گوینده دربارة خبر کاهش می‌یابد. كاربرد گذشتة نقلي، التزامي، بعيد و وجوهي از فعل (مانند تردید، تمنا) كه دلالت بر عدم اطمينان يا ناتمامي وقوع فعل دارد خواننده را نسبت به موضوع در وضعیتي نامطمئن قرار می‌دهد. زمان‌های گذشتة نقلی، بعید و ابعد براي گزارش زمان‌های دور و غیرواقعی و طراحی فضای تخيلی، کارایی بیشتری دارند. كاربرد گذشتة نقلي استمراری و ساخت مجهول به تصوير فضاهاي رؤيايي و وهم‌آلود كمك مي‌كند و با ایجاد فاصله میان راوي و مخاطب با زمان و مكان وقوع فعل، قطعیت را از میان بر می‌دارد.

در رمان شازده احتجاب، عقربه‌هاي ذهن شازده بر مدار زمان گذشته به حركت در مي‌آيد و بازی نویسنده با زمان دستوری در فعل‌ها روایت خطی خاطرات را به هم می‌ریزد و بر ناپایداری رخدادهای داستان و سیلان ذهن در جریان روایت می‌افزاید:

‏شازده احتجاب سرش زیر بود روی ستون دو دستش: چرا عکس جد کبیر را سوزاندم؟ پدربزرگ نوشته بود: «میرزا حبیب سید صحیح النسبی است. خیلی نصیحتمان کرد. از دریای کرم الهی گفت و این که المأمور معذور.» منیره خاتون حتماً جیغ می‌زده و می‌گفته: «رحم کن شازده، غلط کردم.» پدربزرگ ایستاده بود زیر بید. یا زیر نسترن؟ نگاه می‌کرده. فرموده بود به نوکرها که یک شال و چهل اشرفی به سید حبیب بدهند. نوشته بود: «خدا بر طول عمرش بیفزاید. سید حبیب آدم نازنینی است.»

و پرسید فخر النساء خان، پدر چی؟

- پدر می‌توانست مسابقه را ببرد... (گلشیری، 1357: 47).

 ترتیب زمانها در متن بالا به این صورت است:

گذشتة ساده ! گذشتة بعيد ! گذشتة نقلي مستمر ! گذشتة بعيد ! گذشتة ساده ! مضارع اخباري.

آنچه میزان قطعیت و واقعگرایی کلام را بالا می برد ارجاع کلام به «لحظة سخن‌گفتن» به وسیلة زمان دستوری و قیدها و عناصر کیفی است. هرچه زمان دستوری کلام از لحظة سخن گفتن دور شود به همان نسبت، رابطة‌ دلالی، دور و ناپایدار می‌شود.

تأمل در مقوله وجهیّت، كار بازشناسي نقش‌ها و معاني ساخت‌هاي زباني را آسان مي‌كند، به گونه‌اي كه با بررسي مقولة وجهيت،‌ می‌توان از جنبه‌هاي روانشناختي زبان و سبك مؤلف، آگاهی دقيق‌تری حاصل کرد. میزان اعتبار معنای گزاره از لحاظ احتمال یا الزام (شک یا قطعیت) و یا میزان مثبت و منفی بودن آن را به وسیلة حالت کیفیِ وجه می‌توان بازشناسی کرد.

از طریق بررسی وجهيت، میزان پای‌بندی متن به عقاید و ایدئولوژی‌ها را می‌توان سنجید. ذهنيت، تعهدات و دیدگاههای مؤلف در عناصر وجه‌ساز پوشیده و پنهان عمل می‌کند. وقتی وجهیّت در کلام منعکس می‌شود، مخاطب احساس می کند صدایی او را مورد خطاب قرار داده که در خود احساسات، نيازها، نگرانی‌ها و باورهای انسانی را حمل می‌کند. بنابراين وجهيت تعامل میان گوينده و مخاطب را افزایش می‌دهد و زمینة نوعی اعتماد و همدلی یا تعارض را در گفتگو فراهم می‌کند.

معمولاً وجهیّت یک گزاره را بر اساس اعتبار اطلاعات و نگرش گوینده و ... ارزیابی می‌کنند با پرسش‌هایی از این دست:

1)      گزاره چه زمانی اتفاق افتاده است؟ (فاصلة لحظة‌ سخن گفتن با رخداد؛ یعنی محتوای گزاره)

2)      میزان اعتبار اطلاعات چقدر است؟

3)      میزان مثبت یا منفی بودن آن چقدر است؟ (قطبیت)

4)      جهت‌گیری مؤلف به محتوای گزاره چگونه است؟ پرسش‌گر است یا گزارشگر؟

5)      گوینده نسبت به محتوای گزاره چه قضاوتی دارد؟

6)      مناسبت گوینده با شنونده چگونه است؟ درخواست؟ سفارش؟ فرمان؟ تمنا؟

ج) صدای دستوری و سبک

بخشی از رابطة سبک و اندیشه در صداي دستوري[i] بازتاب می یابد. در زبانشناسی، صداي دستوري عبارت است از رابطة ميان رخداد يا حالت بيان شده در فعل با دیگر شرکت کنندگان در آن (فاعل، مفعول و. . . ). صدای دستوری در کنار دیگر وجوه فعل مانند زمان، نمود،‌ وجهیّت و حالت بازشناخته می‌شود. صداهاي دستوری در زبانهای مختلف متفاوت است اما معمول‌ترین آنها عبارتند از صدای فعال[ii] ، منفعل[iii] و انعکاسی.[iv]

صدای فعال : صدای فعال (مؤثر) بیان کنندة انجام یک عمل توسط عنصر اصلی جمله (مبتدا) است. وقتي مبتداي جمله، كنشگر[v] يا عامل[vi] فعل باشد، جمله صداي فعال و مؤثر دارد. این صدا از آن رو فعال نامیده می‌شود که عمل از جانب کنشگر (فاعل) که پویاترین یا فعالترین بخش جمله است جاری می‌شود و در کلام بسط پیدا می‌کند.

صدای منفعل: اما وقتي مبتداي جمله، پذيرنده[vii] ، هدف[viii] یا متحمل[ix] فعل باشد جمله صداي منفعل و پذيرا دارد. صدای منفعل بیان کنندة انفعال و پذیرندگی ناپویاترین یا غیرفعالترین عنصر جمله (مثلاً پذیرندة یک فعل متعدی در جملة مجهول)، در قبال یک کنش است. این صدا از آن رو منفعل نامیده می‌شود که مبتدا در حالت ِ «پذیرندة عمل» یا «متحمل تأثیرات عمل» آن قرار می‌گیرد (Klaiman, 1991: 3). متني كه با فعل متعدی در جملة معلوم توليد مي‌شود صداي فعال دارد. و متنی که با فعل مجهول و با محوریت کنش‌پذیر تولید می‌شود صداي منفعل خواهد داشت. در زبان فارسي ساختهاي زير صداي منفعل دارند:

جمله با فعل لازم و گذرا: این افعال همگي پذيرشگرند و حالتي پذيرا به نهاد جمله مي‌دهند. مثل افتادن، ترک خوردن، وارفتن و…

جمله‌هاي اسميه:  با فعل‌های ربطي «است، بود، شد، گشت و گرديد» صداي منفعل دارند. در متون علمي كه جمله‌هاي اسميه و اسنادي غالب است صدا غالباً منفعل است. در چنين متني نویسنده به  امور از آنجا که پذیرای حالاتند می‌نگرد، بنابر اين جمله‌ها را با صدای منفعل سازمان می‌دهد: «آب در اثر گرما تبخير مي‌شود».

جمله‌هاي مجهول و جمله‌هاي شبه مجهول: در جملة ‌شبه مجهول فعل از نظر ساخت معلوم است اما فاعل کنشگر، حذف است. مانند «آورده‌اند كه ....؛‌ مي‌گويند ...؛‌ گفته‌اند ... ؛ در میخانه ببستند ...‌»‌

گفتیم متني كه با بسامد بالای جملۀ معلوم توليد مي‌شود صداي فعال دارد و متني كه با بسامد بالای جمله مجهول توليد شود صداي منفعل يا پذيرا خواهد داشت. اين ويژگي را با نام پديدة فعالسازي (اظهار) در برابر منفعل سازي (حذف) ياد كرده‌اند. فعال سازي نوعي تأثيرگذاري است و منفعل‌سازي نوعي تأثيرپذيري. یکی از متنهای دارای صدای منفعل قوی، روزنامة دولت علیه در دربار ناصرالدین شاه است. سبک نویسنده / نویسندگان کاملاً منفعل است. نحو جملات اغلب به جانب مجهول و حذف فاعل می‌گراید تا کنشگر و فاعل اصلی متن یعنی سلطان به گونه‌اي در جمله پنهان بماند:

-«حوضها و عماراتي كه به اتمام رسيده به نظر مبارك رسيده بسيار پسند و مطبوع افتاد». [پنهان‌سازی فاعل]

-«فرمان مهر لمعان همايون شرف نفاذ يافت». [به جاي: شاه فرمان داد]

-«يك ثوب، كُلچة تنْ‌‌پوش مبارك در حق مشاراليه مرحمت گرديده». [به جاي: شاه مرحمت کرد]

-«عمارات جديده به نظر همايون رسيد». [به جای: شاهنشاه عمارات جديده را بازديد كردند]

در اين جمله‌ها «شاه» که در مقام كنشگر (فاعل) اصلی است حذف شده و كنش‌پذير (حوضها، عمارات، فرمان، ثوب) در جایگاه نهاد قرار گرفته‌اند. در اين ساخت نحوي، فعل با آن كه یک رخداد مادي است، به صورت لازم گزارش شده و مفعول (کنش‌پذیر) نهاد جمله مي‌شود؛ فرايند فعلي در اين جمله‌ها گذرايي پذيرا[x] است، يعني کنشگر اصلي (شاه) در همة فرایند‌های فعلی مادی حضور دارد، اما فاعلیت وی به دلایلی در متن پنهان مي‌شود و صداي انفعالي از متن به گوش مي‌رسد.

به واسطة کاربرد این ساختارهاي نحوي، شخص شاه كه فاعل قادر و يگانة اين ساختار سياسي است ضمن اين كه حضورش پيوسته در همه جا گوشزد مي‌شود اما نامش در متن مستقيماً بر زبان نمی‌آید. با اين روش شاه، فراتر از نظامهاي ارتباطي مستقيم قرار مي‌گيرد. اين كاربرد زباني در تقويت گفتمان قدرت در دربارهای ایران نقش مؤثري داشته است كه برخي از نتايج آن را مي‌توان اين‌گونه برشمرد:

1.       فاصله‌گذاري ميان مخاطب و شاه

2.       نامرئي نشان دادن شاه به منزلة امر مقدس

3.       القای حس انفعال و كنش‌پذيري در گوینده و مخاطب

 

استعاره دستوری: یکی دیگر از ساخت‌های دستوری که بیان کنندة صدای نویسنده است استعارة دستوری یا قاعدة «اسمیدن»[xi] است و آن عبارت است از تبدیل جمله یا بند فعلی به بند اسمي. در این فرایند دستوری، کنش‌های جمله به صورت یک بند اسمی در می‌آید:

مردم دربارة مسائل اقتصادی می پرسند ï پرسش اقتصادی مردم

در ساده‌ترین شکل این ساخت، یک کنش یا یک فرایند که بطور طبیعی با جملة فعلی بیان می‌شود در قالب اسمی یا مصدری به یک «امر» یا شیء بدل می‌گردد. وقتی یک فعل به اسم تبدیل شود‌ در واقع «اسمی» شده‌است. مثلاً در این نمونه

[زن شوهر خود را ترک کرده]، این کار در فرهنگ ما جرم است.

        جملة‌ فعلی


 [ترک شوهر] در فرهنگ ما جرم است.

             بند اسمی

هلیدی در کتاب مقدمه‌ای بر دستور نقشی[xii] (1985) این قاعده را مطرح کرد قاعدة اسمیدنِ فعل در زبان رسمی فارسی و زبان نوشتاری انگلیسی بسیار رایج است. استعارة دستوری (وجه مصدری) کاربرد زیادی برای بیان حقایق دارد. مثلاً در باب هشتم گلستان سعدی گزاره‌هایی از این دست زیادند:

«پنجه با شیر زدن و مشت بر شمشیر کار خردمندان نیست».

«نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست و لیکن شنیدن رواست» ...

دلیل گزینش ساختار استعارة ‌دستوری در این جلمه‌ها آن است که حقیقت عمل اخلاقی بیش از فاعل اهمیت دارد. نمونة‌ دیگر تاریخ مجمل فصیحی (نگارش845 ق) است که مؤلف بیشترینة رویدادها را به صورت وجه مصدری و استعارة دستوری نقل کرده است.

«گرفتن داودخواجه بن داوي بن براق، نواحي هرات را و با مردم معاش نيك نمودن» (خوافی، 845: 21)‌.

«تاخت كردن شاهزاده يسور و درآمدن يسور در خراسان و تاخت و غارت و حرب شاهزاده كبك خان با شاهزاده يسور و خرابي نمودن در خراسان؛ جلوس ملك بهاء الدين محمد...» (همان، 25)‌.

«فرستادن ملك غياث الدين محمدكرت، لشگرهرات را به بادغيس و گرفتن خيل‌خانه مباركشاه بن بوجاي بن داشمند بهادر را و بعضي از مردمِ بكتوت و آوردن به هرات». (همان، 30).

غلبة این شیوه نگارش، تابع رویدادمحوری در نگاه نویسنده است؛ یعنی در دیدگاه فصیحی، رویداد تاریخی (فعل) نسبت به کنشگر (فاعل) اولویت دارد. بنابراین صدا منفعل است. بر خلاف بسیاری از نویسندگان تاریخ ما که برای کنشگر (سلطان / امیر) اولویت مسلمی در گزارش تاریخی قائلند؛ در این سبکِ نگارش، بیان رویدادهای تاریخی بیش از بازیگران تاریخ اهمیت پیدا می‌کند. کاربرد ساخت استعارة‌ دستوری و تقدم مصدر بر کنش‌گر یا کنش‌پذیر مقام رویداد (کنش) را بالا می برد و این نوعی دخالت پنهان و موضعگیری مورخ در نگارش است.

«اگر با استعاره‌های واژگانی می‌توان یک حقیقت را در تقابل با حقیقتی دیگر ارائه داد به‌طور همسان با استعارة دستوری نیز می‌توان زمینة کتمان حقایق یا واقعیتها را فراهم کرد به گونه‌ای که کنش‌ها در یک سبک دلپسندتر ارائه شود» (Knowles and Moon, 2005: 118) .

فرایندهای دستوری‌ اسم‌سازی از فعل یا تبدیل معلوم به مجهول به لحاظ ایدئولوژیک اهمیت دارد و به نویسنده این امکان را می‌دهد که فاعل یا کنشگر را مخفی کند. بطور کلی استعارة ‌دستوری که برای پرهیز از بیان موقعیتهای ناخوشایند به کار می‌رود در سبک‌شناسی حقوقی و گزارشهای پلیسی کاربرد بسیار دارد . از سال 1980 زبانشناسی نقشی نظام‌مند[xiii]، در بررسی دستور زبان بر جنبه‌های نقش اجتماعی گرامر تمرکز دارد. (نک. مجموعه مقالات استعارة دستوری. 2003 Simon-Vandenbergen, et al. 2003).).

صداي انعكاسي: وقتی در جمله فاعل و مفعول یا مبتدا و خبر يك مرجع دارند، صدای نحو انعکاسی می‌شود «خودم را زدم». صدای انعکاسی در نحو چنان است که فاعل و مفعول یا کنشگر و کنش‌پذیر يك مرجع دارند: در جمله «گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم» بازتاب فعل به خود فاعل یا کنشگر بر می‌گردد. (رک. فتوحی، 1387).

علاوه بر این صداها زبانشناسان صداهاي مختلف نحوی را در برخي زبانها يافته‌اند از جمله صدای مياني[xiv] در جمله‌ای که فعل لازم ظاهري فعال دارد اما يك كار منفعل را توصيف مي‌كند (مانند پختن كباب روي اجاق پخت. غذاي روي آتش سوخت). سوخت و پخت از لحاظ نحوي فعال و از لحاظ معنايي پذيرا و منفعلند. در اين صدا مبتدا در ميانة‌ کنشگری وکنش‌پذیری قرار گرفته است.

صداي دوجانبه[xv] در جمله‌ای شنیده می‌شود که فاعل و مفعول، فعلی را بطور متقابل اجرا مي‌كنند: «‌او مرا دید و من او را». در زبان عربي افعال باب مفاعله و تفاعل انجام متقابل یک فعل را بیان می‌کنند. مثل مكاتبه (با هم نامه نگاري كردن). مكالمه (با هم صبحت كردن). غزلهاي «گفتم گفتا» و گفتگوهاي کوتاه داستاني نیز نوعي مواجهة دوگانه را در ساخت نحوی سبب می‌شود.

صداي سببي[xvi] که مبتدای جمله «سبب» و علت وقوع فعل است نه کنشگر واقعی آن. مثل

 لباس نازک مرا مريض كرد.

از گربه ترسيدم.

نوع دیگر صداهای دستوری،‌ صدای ايستا و پویا هستند. صدای دستوری ممکن است ايستا باشد یا پویا (ديناميك). صدای ايستا آن است كه يك عمل براي يك فاعل در يك محدودة زماني معين انجام شده و خاتمه یافته است. اما نحو ديناميك آن است كه يك عمل را در حال انجام بیان می‌کند. فعلهای تداومی بیانگر صدای دینامیک اند.

صداي دستوری از دل زبان و از لايه‌هاي دروني روابط واژگان در جمله بيرون مي‌آيد. موضع نويسنده و نگرش وی را دربارة موضوع مي‌توان از کیفیت  صداي دستوري او بازشناخت.  صداي دستوري پژواك وضعيت ذهني ما در مواجهه با محيط است. سبك‌شناس بسامد صداي دستوري را شناسايي مي‌كند و پس از شناسایی صداي مسلط بر متن و موضع مؤلف رابطة‌ بین صورتهای زبانی و محتوا و دیدگاه نویسنده را تحلیل می‌کند. در یک نظر کلی چنین می‌نماید که صدای فعال در سبک حماسی پرکاربردتر است و صدای منفعل در سبک رمانتیک و عاشقانه. صدای انعکاسی در کلامی که محصول تجربه‌های شهودی و باطنی است غالب می‌شود ؛ بویژه آنگاه که گوینده مغلوب ناخودآگاه و عواطف شدید شده باشد.

خلاصه آن که نحو بر اساس وجهیّت، صورتهای سبکی متنوعی پیدا می‌کند مانند نحو محافظه‌كار، نحو انقلابي، نحو ایدئولوژیک، نحو خنثي، نحو تخييلي (قالب گزارش رؤيا و جنون و خواب و نوشتار عدم قطعيت) نحو پویا و ايستا که هرکدام نشان‌دهندة ایستار ویژه‌ای هستند که گوینده از آن ایستار با موضوع روبرو می‌شود.

نتیجه گیری

آنچه در موضوع سبک شناسی در سطح نحوی در یادداشتهای (1-4) مطرح شد مختصری از بحثهای درازدامن در این زمینه است. باری از خلال بررسی پیوند ساختارهای نحوی با محتوای سخن می‌توان به این نتایج رسید:

۱)  وجهیت «کیفیت‌های بیان امور» و نیز هر نوع دخالت گوینده در بیان یک موضوع است و جهت‌گیری گوینده در کلام، نوع رابطة او را با شنونده تعیین می‌کند که از آن با «نقش بینافردی سخن» یاد شده است. بررسی وجهیّت، كار بازشناسي نقش‌ها و معاني ساخت‌هاي زباني را آسان مي‌كند، به گونه‌اي كه می‌توان از جنبه‌هاي روانشناختي زبان و سبك مؤلف، آگاهی دقيق‌تری حاصل کرد. میزان اعتبار معنای گزاره از لحاظ احتمال یا الزام (شک یا قطعیت) و یا میزان مثبت و منفی بودن آن را به وسیلة حالت کیفی وجه می‌توان بازشناسی کرد. از طریق بررسی وجهيت، میزان پای‌بندی متن به عقاید و ایدئولوژی‌ها را می‌توان سنجید. ذهنيت، تعهدات و دیدگاههای مؤلف در عناصر وجه‌ساز پوشیده و پنهان عمل می‌کند و وجهيت تعامل میان گوينده و مخاطب را افزایش می‌دهد و زمینة نوعی اعتماد و همدلی یا تعارض را در گفتگو فراهم می‌کند. معمولاً وجهیّت یک گزاره را بر اساس اعتبار اطلاعات و نگرش گوینده و ... ارزیابی می‌کنند.

۲) موضع نويسنده و نگرش وی را دربارة موضوع مي‌توان از کیفیت صداي دستوري او بازشناخت. صداي دستوري پژواك وضعيت ذهني گوینده در مواجهه با محيط است. صداي مسلط بر متن نشان‌دهندة موضع مؤلف و رابطة‌ بین صورتهای زبانی و محتوا و دیدگاه نویسنده است؛ مثلاً صدای فعال در سبک حماسی پرکاربردتر است و صدای منفعل در سبک رمانتیک و صدای انعکاسی در تجربه‌های شهودی که گوینده مغلوب ناخودآگاه است.

۳) بررسی وجهیّت در ساخت‌های نحوی، ما را به صورتهای سبکی متنوعی رهنمون می‌شود؛ مانند نحو محافظه‌كار، نحو انقلابي، نحو ایدئولوژیک، نحو خنثي، نحو تخييلي (قالب گزارش رؤيا و جنون و خواب و نوشتار عدم قطعيت) نحو پویا و ايستا و … که هرکدام از این گونه‌‌ها، نشان‌دهندة ایستار ویژه‌ای هستند که گوینده از آن ایستار با موضوع روبرو می‌شود.



[i] . grammatical voice

[ii]. active voice

[iii]. passive voice

[iv]. reflexive voice

[v]. agent

[vi]. actor

[vii]. patient

[viii]. target

[ix]. undergo

[x] . Perceptive transitive

[xi] . اسمیدن = اسم + یدن  معادل اصطلاح nominalization در دستور . در دستور فارسی ما به آن مصدر می‌گوییم.

[xii]. Halliday, M. A. K. An introduction to functional grammar.. Arnold: 1987. ( 1994: Pp. 342-367).

[xiii]. Systemic Functional Linguistics (SFL)

[xiv]. Middle voice

[xv]. reciprocal voice

[xvi]. causative voice

 

 

+ نوشته شده در  شنبه 1389/05/16ساعت 4:9  توسط محمود فتوحی  | 

متنی از لحظۀ تغییر در تاریخ ادبی

متنی از لحظۀ تغییر در تاریخ ادبی

 شعر وحشی بافقی  

متنهای متعلق به لحظه‌های تغییر در تاریخ ادبیات هر چند در چشم خوانندگان عام ادبیات اعتبار چندانی نمی‌یابند اما در بازشناسی نقطه‌های تعیین کنندۀ تاریخ، دوره‌بندی تاریخ ادبی، شناخت تولد و مرگ سبک‌ها و انواع ادبی بسیار مؤثرند.

اصطلاح «طرز تازه» را برای نامگذاری سبک جدید شعر عصر صفویه تقی اوحد بلیانی مؤلف تذکرۀ بزرگ عرفات العاشقین (نگارش1024) باب کرد، اما دو سه دهه پیش از وی وحشی بافقی (د. 991 ق) در شعرش مکرر به تازگی طرز تازۀ خود و «طرز اداهای خاص» اشاره کرده است. شعر وحشی از نوع وقوع گویی (نوعی رئالیسم شعری) است. و این اصطلاح بر شعر وقوع اطلاق می شده است. اما بعد از اوحدی به تمام شعر دورۀ صفوی (سبک وقوع، سبک اصفهانی، سبک طرز خیال هندی و ...) طرز تازه اطلاق کرده اند. که به نظر می رسد حکمی کلی است و با بررسی جزئیات سبک شناختی شعر این سیصد سال کاربرد این تعبیر مانند اصطلاح سبک هندی چندان معنا دار و دقیق نیست.

آگاهی وحشی از انواع سبکهای روزگار خود در خور توجه است: 

طرز تازه و تازه‌گویی:
نه خوش آمده است وحشي تو غريب خوش ادايي
همه طرز تازه گويي، ز تو كيست تازه‌گوتر

طرز من: سبک شخصی

نکته‌دانان اگر نو ، ار کهن‌اند                         همگي پيروان طرز من‌اند

طرز اداهاي خاص:

خوش است طرز اداهاي خاص با وحشي
خوش آن كه پيروي طرز ما تواند كرد

طرز عام و طرز خاص:
وحشي از طرز سخن بگذر كه اينجا عام نيست
طرز خاص نكته‌پردازان كاشاني هنوز

طرز عام و خاص همان سبک عمومی و سبک نو یا شخصی است. وحشی می‌گوید سبک نکته‌پردازان کاشان هنوز عمومیت نیافته و مقبولیت همگانی به دست نیاورده است. در سبک شناسی شعر فارسی و در تذکره‌ها و منتخبات شعری، چیزی در بارۀ «طرز خاص نکته‌پردازان کاشانی» ندیده ام. ظاهراً در روزگار وحشی شاعران کاشان سبک متمایزی داشته اند.

+ نوشته شده در  شنبه 1389/07/17ساعت 7:33  توسط محمود فتوحی 

آركائيسم و سبک

آركائيسم و سبک

واحدهاي زبان (تكواژها، واژه‌ها، عبارات و ساختهاي نحوي) بر پيشاني خود مهر زمان  دارند، این يعني هويت تاريخي و تاریخمندی زبان. اگر عناصر زبان گذشته را از موقعيت تاريخي آن جدا كنيم و به درون بافت زباني دوره‌هاي بعد منتقل نماييم، هنجار زماني کلام شكسته مي‌شود و سخن از بافت تاریخی که در آن تولد یافته فاصله می‌گيرد. كاربرد عناصر تاريخمند زبان در درون بافت زمانی پس از آن را کهن‌گرایی (آركائيسم) مي‌گويند. کهن گرایی در گفتار امروزی و بازآفرینی جلوه های زبان تاریخی از رهگذر کهن گرایی در شکل گیری سبک و تأثیر کلام، نقش بسزایی دارد برخی از این نقش‌ها عبارت اند از :

انگيزش حس نوستالوژيك: صورت‌هاي كهن زبان، احساس دلتنگي براي گذشته و غم غربت نسبت به زمانهاي دور را در خواننده برمي‌انگيزد و موجب تجديد خاطره مي‌شود.

تداوم فرهنگ: وقتی خواننده عناصر زبانی گذشته را در سخن روزگار خود می شنود، احساس پیوند با ادوار پیشین در او انگیخته می شود و انگیختن این احساس همان نقشی که سبک در تداوم فرهنگ و سنت دارد. صورتهای کهن زبان، دوشادوش تلمیح و اسطوره و بینامتنیت این نقش را بر عهده دارند. 

شكوه و والايي: زبان كهن طبعاً شكوه و وقاري را تداعي مي‌كند كه از دستاوردهاي ادبيات ماندگار است که طنین والایی دارد[1]. ساموئل جانسون منقد انگلیسی مي‌گويد «واژة ‌كهن  به سبك شكوه و فخامت مي بخشد». در برخي نوشتارها زبان باستان، جلوه‌اي رازآميز و مقدس به سبک مي‌بخشد.

در رمان‌نویسی فارسی نوعی از کهن‌گرایی موفق را در کارهای گلشیری از رهگذر بازآفرینی گفتمان قجری، و نیز و در رمانهای  اسفار كاتبان و رود راوی ابوتراب خسروي توان یافت. شکوه سبک به آثار این دو نویسنده تشخص طرز داده است. نقش آركائيسم در شکل‌دادن به اسلوب عالي را در کارهای شاعران شاخة نيمايي شعر فارسي قرن بيستم، می‌توان دید. شاملو، اخوان، اسماعيل خويي، شفيعي كدكني، ارزش خاصي براي صورتهاي كهن زبان  قائل بودند. آنچه در نقد شعر معاصر با اصطلاح «زبان شعر» شناخته شده، به سبک همین شاعران مربوط است که بخشي از سرشت خود را از کهن گرایی مي‌گيرد.  عناصر کهن زبان فارسی به زبان اخوان، شاملو، شفیعی، خویی و ... شكوه و سختگی ویژه‌ای بخشيده است. نسلهاي بعد از نيما از «زبان شعرِ»  روی برگاشتند و پای در رکاب «شعرِ زبان» گذاشتند. «شعر گفتار» در واقع رویگردانی از زبان شعر نیمایی بود که شکوه و فخامتی باستانی را در کانون زیبایی شناختی خویش قرار داده بود.

دلیل رویگردانی از کهن‌گرایی آن بود که شاعران درجه دو و سه در کاربرد طرز بيان کهن‌گرا دچار سبك زدگي شدند و کهن گرایی خلاقه را به صناعت بدل ساختند؛ چنان که سختگی و ستواری صورت شعر ایشان با فقر معنا و عاطفه در آن ناسازگار مي‌نمود و بر سستی سبک می فزود.

 نوشته شده در  پنجشنبه 1389/07/29ساعت 15:7  توسط محمود فتوحی